روستای باغ مهدی سانیج

روستای باغ مهدی سانیج
معرفی روستا 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

روزی مردی ثروتمند پسربچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
 در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
 پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
 پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
 پسر پاسخ داد: «بله پدر!»
 و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»
 پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهارتا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آنها بی انتهاست!»
 با شنیدن حرفهای پسر زبان مرد بند آمده بود. پسربچه اضافه کرد:
«متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 18:50 ] [ محمد ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ روستای باغ مهدی خوش آمدید
امکانات وب

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 372
بازدید کل : 12520
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1